نویسنده: علی امینی نجفی




 
سیمون دو بووار فیلسوف و نویسنده نامدار فرانسوی، صد سال پیش به دنیا آمد. او را مهم‌ترین زن روشنفکر قرن بیستم دانسته‌اند که نه تنها در فلسفه و ادبیات، بلکه در مبارزات اجتماعی زنان نیز جایگاهی بلند دارد. در زمانه ای که جامعه برای زنان، مرزهای محدود و معینی می‌شناخت، سیمون دو بووار یکی از نخستین زنانی بود که در زندگی، تحصیلات و فعالیت اجتماعی، از آغاز همپای مردان پیش رفت، نه برای آنکه هویتی مردانه بگیرد یا بندهای اجتماعی را سبکسرانه درهم بشکند، بل برای آنکه به زن هویتی تازه و مستقل بدهد. بیش از پنجاه سال فعالیت نظری و عملی او معطوف به این امر بود که زنان را در یافتن هویتی مستقل در مقابله با دنیای مردسالار یاری دهد.

خودآگاهی و استقلال

سیمون دو بووار روز نهم ژانویه ۱۹۰۸ در خانواده ای بافرهنگ اما سخت محافظه‌کار در پاریس به دنیا آمد. از هشت سالگی علاقه ای پرشور به کتاب‌خوانی پیدا کرد. ادبیات مانند سپری به او کمک کرد تا در برابر فشار هنجارهای رایج و مسلط پایداری کند.
از سال ۱۹۲۵ تحصیلات دانشگاهی را نخست در رشته ریاضیات و سپس در رشته فلسفه شروع کرد. با استعدادی شگرف و پشتکاری فراوان، از دانشگاه با نمره عالی فارغ التحصیل شد و بلافاصله به کار معلمی پرداخت تا از کمک مالی خانواده بی‌نیاز باشد. در آثار بعدی خود بارها به زنان می‌آموزد که برای رسیدن به آزادی، باید نخست به استقلال دست یابند و به ویژه از نظر اقتصادی بر پای خود بایستند.
در سال ۱۹۲۹ در کلاس‌ها و محافل فلسفی، با ژان پل سارتر آشنا شد و تا آخر عمر یار و یاور او باقی ماند. آن‌ها رابطه ای پایدار برقرار کردند، که در عین وفاداری و احترام متقابل بر استقلال استوار بود. دو چهره بعدی جامعه روشنفکری فرانسه، در کنار کار آموزگاری، به آموزش و مطالعات فلسفی ادامه دادند. در سال ۱۹۳۱ سارتر به او پیشنهاد ازدواج داد، اما سیمون دو بووار با این استدلال که ازدواج را “نهادی بورژوایی و دخالت ناموجه دولت در زندگی خصوصی شهروندان” می‌داند، تقاضای او را رد کرد. محرومیت او از کار تدریس با انتشار اولین رمانش به نام “میهمان” مصادف شد و او را مصمم کرد که به عنوان نویسنده ای حرفه ای به کار و زندگی ادامه دهد.
در سال ۱۹۴۵ اندکی پس از پایان جنگ، رمان “خون دیگران” منتشر شد، که اثری سیاسی به حساب می‌آید. ضرورت اخلاقی مقاومت در برابر زور و تجاوزگری درونمایه اصلی داستان است. دغدغه های دوران جنگ و بحران اجتماعی، رابطه آزادی فرد با تعلقات ایدئولوژیک و درگیری سیاسی در رمان بازتاب یافته است. بر اساس این داستان کلود شابرول سینماگر فرانسوی در سال ۱۹۸۴ فیلمی ساخت که جودی فاستر نقش اصلی آن را ایفا کرده است.
سیمون دو بووار در سالهای پس از جنگ از همکاران پایدار نشریه “له تان مدرن” شد. نشریه مهمی که توسط سارتر پایه‌گذاری شده بود و جدی‌ترین بحث‌های فلسفی و ادبی دوران را منتشر می‌کرد. بسیاری از مقالات ادبی و رساله‌های فلسفی سیمون دو بووار برای نخستین بار در همین نشریه به چاپ رسید. او که در کنار فیلسوفانی مانند سارتر، مرلوپونتی و آلبر کامو به مکتب اگزیستانسیالیسم گرایش یافته بود، در چند مقاله برداشت خود را از مفاهیمی مانند اختیار، ضرورت و تعهد اخلاقی تشریح کرد.
سیمون دو بووار از جمله توضیح می‌دهد که انسان در هر شرایطی می‌تواند آزادی خود را محقق سازد، منتها این “اختیار” بهایی دارد که انسان آگاه و امروزی باید برای پرداختن آن آماده باشد. خود او نمونه راستین این دیدگاه بود. همواره آزاد و مستقل زیست و با شهامت و استواری نشان داد که آماده است مسئولیت انتخاب خود را به عهده بگیرد.

همه می‌میرند

در سال ۱۹۴۶ رمان “همه می‌میرند” منتشر شد و بیش از پیش بر اعتبار ادبی او افزود. رمان بر زمینه ای تاریخی مسائل عام بشری را طرح می‌کند.
در سال ۱۹۴۹ کتاب “جنس دوم” منتشر شد. با این اثر سیمون دو بووار که تا کنون علاقه ویژه ای به قلمرو مسائل زنان نشان نداده بود، ناگهان در جبهه مقدم جنبش فمینیستی قرار گرفت. کتاب جنجال فراوان برانگیخت. از راست و چپ به آن حمله کردند، اما کتاب در عین حال خوانندگان بسیار یافت، در جامعه نفوذ کرد و تا امروز به مثابه مهم‌ترین سند جنبش فمینیستی باقی ماند. هرچند نویسنده همواره فاصله خود را با این جنبش حفظ کرده بود. در سال ۱۹۵۴ جنگ الجزایر در گرفت. سیمون دو بووار در کنار روشنفکران چپ گرای فرانسه از منتقدان جدی جنگ شد. در همین سال جایزه معتبر گنکور را برای رمان “ماندرن‌ها” برنده شد. تصویری عمیق و تأمل‌انگیز از زندگی سیاسی روشنفکران، با گزارشی ژرف‌بینانه از بن‌بست‌های روحی و معضلات اخلاقی آن‌ها.

انتشار خاطرات

در سال ۱۹۵۸ اولین جلد از خاطرات چهار جلدی او منتشر شد، به عنوان “خاطرات دختری وظیفه شناس”. سیمون دو بووار در نخستین جلد از کودکی راحت و شاد خود در آغوش خانواده‌ای سخن می‌گوید که در ازای امنیت و آرامش، قصد دارد فردیت آزاد او را تاراج کند. در جلدهای بعدی کتاب که در سال‌های بعد منتشر شد، سیمون دو بووار از رشد فکری و تعهدات اجتماعی خود می‌گوید، از موقعیت و مسئولیت خود به عنوان نویسنده، رابطه‌اش با سارتر؛ و در جلد چهارم به سال‌های پرماجرای ۱۹۶۰ می‌پردازد.
سیمون دو بووار در سال ۱۹۶۰ به کارزار دفاع از جمیله بوپاشا پیوست، زن جوان الجزایری که به خاطر مبارزه در صفوف جبهه رهایی بخش الجزایر توسط ارتش فرانسه دستگیر و شکنجه شده بود. در سال ۱۹۶۳ مادر خود را از دست داد. او که شاهد رنج مادر در سال‌های پیری و بیماری بود، در سوگ او با عطوفت و حساسیتی فوق العاده کتاب “مرگ آرام” را نوشت. در سال ۱۹۶۷ مجموعه داستانی به نام “وانهاده” منتشر کرد، روایت زنانی که در متن جامعه مردسالار از هویت خود دفاع می‌کنند. در همین سال به دادگاه بین المللی راسل برای رسیدگی به جنایات جنگی ایالات متحده در ویتنام پیوست. در سال ۱۹۷۰ کتاب عمیق و زیبای “پیری” (سالخوردگی) را منتشر کرد، تأملاتی فلسفی، اجتماعی و انسانی در واپسین مرحله زندگی آدمی.
از اوایل دهه ۱۹۷۰ سیمون دو بووار که تا این زمان با جنبش رهایی زنان پیوند مستقیم نداشت، بیش از پیش در جنبش دفاع از حقوق زنان فعال شد. در سال ۱۹۷۱ در کنار هزاران فرانسوی سندی را امضا کرد تحت عنوان “من سقط جنین کرده‌ام! ” آنها به جنگ با قوانین کهن جامعه رفتند. با ادامه مبارزات این جنبش بود که سرانجام در سال ۱۹۷۴ سقط جنین در فرانسه قانونی شد.
در سال ۱۹۸۰ سارتر درگذشت و اندکی بعد دوبووار کتاب “مراسم خداحافظی” را در بزرگداشت یار و همراه زندگی خود منتشر کرد. سیمون دو بووار در ۱۴ آوریل ۱۹۸۶ در ۷۸ سالگی در پاریس درگذشت و در گورستان مون پارناس در کنار سارتر به خاک سپرده شد. پس از مرگ چند مجموعه از یادداشت‌ها، خاطرات و نامه های عاشقانه او منتشر شد.

سنگ بنای جنبش رهایی زنان

سیمون دو بووار داستان‌ها، روایت‌ها، نقدها و مقالات بسیاری نوشته است، اما امروزه بیش از هر چیز به عنوان نویسنده کتاب “جنس دوم” شهرت و اهمیت دارد. کتاب پس از انتشار و تا امروز بحث انگیز و جدل آمیز باقی ماند، اما همچنان به عنوان بنیادی‌ترین کتاب در کاوش موقعیت زنان و اثری کلیدی در مطالعات فمینیستی اهمیت خود را حفظ کرد.
این دیدگاه در پیشینه فلسفی نظریات سیمون دو بووار و بینش اگزیستانسیالیستی او ریشه دارد که به طبیعت یا سرشتی معین برای انسان باور ندارد. زن نیز به عنوان موجودی انسانی نمی‌تواند سرشتی خاص داشته باشد. او بنا به هستی خود به سادگی خواهان شادی و آزادی است. مایل است توانایی‌های فکری و روحی خود را شکوفا کند و به نیازهای جسمی و روحی خود پاسخ بگوید، اما جامعه تمام این توانایی‌ها را از او می‌گیرد و از او موجودی تابع یا وابسته می‌سازد. چرا؟
در خانواده، بار اصلی بر دوش اوست، اما مرد است که رئیس و سرپرست خانواده شناخته می‌شود. جامعه وانمود می‌کند که این هنجارها و قراردادها، به سود زن و رشد جامعه است، اما در واقع نقشی جز آن ندارند که سیادت مردان را تأمین و استوار کنند.
سیمون دو بووار در جریان مطالعات خود به این نکته رسیده بود که حتی در اندیشه فلسفی، زن جایگاهی پست‌تر و فروتر از مردان دارد. در تعریف هستی یا ذات انسانی (که بهرحال مورد تردید است) همواره هستی مردان منظور بوده، و حتی آنجا که از علایق و سلایق زن سخن رفته، باز همه چیز از دیدگاهی مردانه بیان شده است.
سیمون دو بووار از این نقطه عزیمت فلسفی، به طرح پرسش‌های بنیادین می‌رسد که اهمیت سیاسی و اجتماعی دارند: زن چیست؟ چگونه مرد به سوژه واقعی فرهنگ بدل شد و زن را به حاشیه راند؟ زن از کجا و چگونه به مرتبه دوم نزول کرد و به “دیگری” بدل شد؟ سیادت مردان از کجا و چگونه شکل گرفت؟ ساختارهای مردسالار چگونه پدید آمدند و چرا چنین سخت جان هستند؟ سازندگان این فرهنگ که بوده و چرا آن را چنین ساخته‌اند؟ مکانیسم ستم بر زنان را چگونه می‌توان تغییر داد؟
برای پاسخ به این پرسش‌ها سیمون دو بووار پروژه ای بزرگ طرح کرد که هدف آن کاوش وضعیت زن در تمام ابعاد اجتماعی و فرهنگی آن است. او برای مطالعه گسترده خود تمام زوایای فرهنگ بشری را می‌کاود. مرده ریگ بشر را در بستر تاریخ، از منظر علوم انسانی و تا جامعه معاصر پی می‌گیرد. در سیر اندیشه بشری، از اسطوره های کهن تا ادبیات مدرن، همواره جهان بینی مردسالار مسلط بوده است. اکثریت مطلق هنجارهای اجتماعی و پدیدارهای فرهنگی در توجیه نابرابری زنان و مردان سهم داشته‌اند. در سیر تاریخ حضور زن تقریبا به کل نادیده گرفته شده است. تاریخ را مردان، از دید مردان و برای مردان تدوین کرده‌اند. در بسیاری از اسناد مهم فرهنگی و حتی در نوشته های پیشرو دنیای مدرن رگه‌هایی از بینش زن ستیز وجود دارد.
«جنس دوم” دلیرانه به نقد ساختارهای اجتماعی پرداخت و از مفاهیمی مانند تعهد کورکورانه به زندگی زناشویی یا وفاداری یکجانبه به همسر و یا فداکاری در راه خانواده، تقدس زدایی کرد. کتاب “جنس دوم” تصفیه حسابی رادیکال و سازش ناپذیر با تمام باورها و پیش داوری‌هایی است که در طول قرون شکل گرفته و هدف آن توجیه سلطه و سیادت مردان بوده است. کتاب افسانه برتری مردان را برای همیشه باطل کرد. مبارزه زنان در راه برابری از آغاز قرن بیستم آغاز شده بود، اما این جنبش تا پیش از “جنس دوم” از یک شالوده نظری استوار محروم بود، و این کتاب دست‌کم در مقطعی مهم از مبارزات زنان، تا حد زیادی این نقش را ایفا کرد.»
تمام مدافعان ساختارهای کهن، از کلیسا گرفته تا محافل محافظه کار، با کتاب “جنس دوم” دشمن شدند و به نویسنده آن حمله کردند. در سال‌های بعد و با رشد تئوری فمینیستی، کتاب از سوی برخی از سخنگویان جنبش فمینیستی نیز مورد انتقاد قرار گرفت. اما حتی منتقدان پذیرفتند که هیچ کتابی تا این حد برای جنبش زنان مهم نبوده است؛ و به همان اندازه مهم و آموختنی، زندگی خود سیمون دو بووار بود، که با وفاداری به اندیشه‌ها و آرمان‌هایش، همیشه همان گونه زیست که خود خواسته بود.
منبع:سایت تصور